آفريدگار هستي درباره آفرينش هيچ موجودي جز انسان، اعلام قبلي نكرد و امر خلقت او را با فرشتگان در ميان ننهاد. اما در مورد بشر، نخست از خلقت او با ملائكه سخن گفت و آنها را با تعبيرهاي مختلف از اين امر عظيم، آگاه ساخت. گاهي در قلمرو طبيعي به خلق انسان از مبدأ ماديِ ...
گِل، اشاره فرمود، كه: ﴿إذ قال ربّك للملائكة إنّي خالق بشراً من طين﴾[1] و گاه از مبدأ قابلي صلصال و حماء مسنون، سخن به ميان آورد و فرمود: ﴿واذ قال ربّك للملائكة إنّي خالق بشراً من صلصالٍ من حماءٍ مسنونٍ﴾[2].
البته تعبيرات متفاوت به دليل مراحل مختلف در آفرينش بدن انسان است. ريشهٴ اولي بدن، همان خاك و «تراب» است. وقتي به اين خاك، آبي افزوده شود، به صورت «طين» يعني گل در ميآيد. پس از گذشت زماني بر اين گل به صورت لجن، بدبو و متعفن شده و «حماء مسنون» ناميده ميشود و آنگاه كه بسان خشت خام، پخته شود، از او به «صلصال»، ياد ميشود. به هر روي در اين مرحله، خداوند با تعبير ﴿من طين﴾، بدن انسان را به خاك و گل نسبت داده است.
اما مرحله ديگري نيز در كار است كه به قلمرو ماوراي طبيعت انسان باز ميگردد و خداوند با تعبير ﴿من روحي﴾ آن را با ذات اقدس خود، مرتبط ميسازد و ميفرمايد: ﴿فإذا سوّيته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين﴾[3].
در اين بخش، مراحل نفس اماره، مُلهَمه، مسوّله، مطمئنه و... مطرح است كه توضيح آن در فصل «مبدأ داخلي» خواهد آمد[4].
بنابراين خداوند، انسان را تلفيقي از طبيعت و ماوراي طبيعت آفريد و با اين ويژگي، او را به «كون جامع» تبديل كرد تا هم در طبيعت، صاحب نظر باشد و هم در ماوراي آن صاحب بصر گردد. اين است كه انسان چه به سمت طبيعت، پايين رود و چه به سوي فرا طبيعت پر بگشايد، قدم به قدم، آثار خدا و نشانه هاي قدرت الهي را مينگرد و خود را در مشهد او ميبيند.
هر يك از اين محورها داراي زيرمجموعهاي از بحثهاي مختلف است كه به آنها پرداخته خواهد شد.
[1] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 71.
[2] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 28.
[3] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 29؛ سورهٴ ص، آيهٴ 72.
[4] ـ فصل دوم، بحث «آزمون الهي با مراتب نفس انسان».