دعوت انسان به سیر ملکوتی، توسط خدای سبحان، علاوه بر این که به شکل صیرورت، آمده است، به گونه ی "هجرت" نیز مطرح است و خداوند، انسان را به بار بستن و مهاجرت از زمینه ی پلیدی ها، فرمان می دهد که: "والرجز فاهجر" سوره مدثر، آیه ی 5. گرچه صیرورت و هجرت، نکات مشترک و نقاط جامع دارند، لیکن در برخی امور از یکدیگر متمایزند.
تفاوت میان این دو حرکت، در آن است که "صیرورت"، تحول و شدن است که انسان در آن، از نوعی به نوعی و از مرتبه ای به مرتبه ی دیگری متحول می شود. اما حرکت در هجرت، به نحو فرار از چیزی و جایی به سوی چیز یا جای دیگر است. بنابراین انسان باید بداند از چه چیزی بگریزد و به سوی چه چیزی باید گرایش داشته باشد و آیه ی شریفه، این مطلب را بیان می کند که باید از پلیدی ها گریخت و چون محور این فرمان الهی، نفس انسان است، مقصود از "والرجز فاهجر"، هجرت از جهل به سوی علم، از جهالت به سوی عقل، از تکبر به سوی تواضع، از ناشکیبایی به سوی بردباری، از حرص و آز به سوی قناعت و در یک کلام هجرت از هر رذیلتی به سوی فضیلت های الهی ـ انسانی است.
بر این اساس، تاریخ هجری هر کس از نخستین لحظه ی سیر درونی او آغاز می شود و به هر اندازه که این راه را ادامه دهد، عمر او امتداد می یابد. چنین نیست که با چرخش زمین به دور خورشید، سن انسان بالا رود و آدمی کامل شود. عمر هرکس، محصول هجرت اوست. اگر کسی رذیلت ها یا فضیلت های دوران خرد سالی را با همان ویژگی کودکی تا هشتاد سالگی مثلا حفظ کرد و درون خود هیچ سیر و سفری ننمود، این انسان، کودکی سالخورده یا سالخورده ای کودک است؛ زیرا اصلا بزرگی را تجربه نکرده و با این که سن زمین، زیاد شده، عمر او افزایش نیافته است. صاحب دلان، از این سکوت و سکون در هراسند که روی به مناجات آورده و می گویند:
إلهـا بـه هـنگـام پیـری مـرا *** تمنـی نـفـس جـوانـی مـده
پس هجرت از پلیدی ها برای انسان، غایتی است ملکوتی که فرار از رذیلت ها، ابتدای آن بوده و به قرینه ی مقابله، رسیدن به فضیلت های مقابل، هدف متوسط و نیل به لقاء الله، مقصد اسنای آن است.