بر اين مبناست كه موجودي بدون روح، كم كم داراي روح شده و به صورت حيوان،مراحل كمال را پشت سر گذاشته و به شكل بوزينه و ميمون درآمده است. سپس با تطوّراتي ديگر و از دست دادن عضوهايي از بدن به صورت انسان دو پا و داراي قدرت سخن، تكميل شده است.
امروزه بطلان اين فرضيه با پيشرفت تحقيقات زيست شناسي و به خصوص ژنتيكي، كاملا مبرهن است.اما بر فرض عدم ابطال نيز نميتواند نظريه اي مقابل و مخالف با قرآن تلقّي گردد، نه از جنبهٴ بحث هاي توحيدي و نه از حيث مباحث انسان شناسي.
از لحاظ بحث هاي توحيدي، مخالف قرآن كريم نيست؛ زيرا بر اساس اين نظريه، مادهٴ نخست با تحرّك خود، مرحله هايي را گذارنده و تا انسان شدن، حركت را ادامه داده است. امّا در بحث هاي توحيدي سخن از اين است كه هر متحركي عقلا محتاج به محرّك و هر فعلي نيازمند فاعل است. نه ممكن است كه حركت، بدون حركت آفرين، موجود شود و نه ممكن است كه موجودي جامد و جاهل، فاعل و محرّك خود باشد.
به لحاظ مباحث انسان شناسي نيز نظريه تكامل، مخالفتي با قرآن ندارد؛ زيرا بر اساس آن، راه پيدايش انسان از تطورات طبيعي ميمون ميگذرد. اما ثابت نميكند كه اين، تنها راه تحقق انسان است و بشر منحصراً از اين طريق، پا به عرصه هستي گذاشته است؛ زيرا تجربه فقط پيام اثبات دارد و دلالت ميكند بر اينكه از اين راه فلان حادثه رخ ميدهد و هرگز دلالت ندارد بر اينكه رخداد فلان حادثه از غير اين راه، محال است. البته ممكن است زمينهٴ استبعاد فراهم گردد ليكن آنچه در استدلال، معتبر است استحالهٴ طرف مقابل است نه استبعاد آن و از دليل تجربي، اثبات استحالهٴ طرف مقابل به دست نميآيد بلكه فتوا به استحالهٴ آن نيازمند تجربهٴ منفي در طرف ديگر است.
در هر حال انسان هايي كه امروز بر پهنه زمين زندگي ميكنند، همگي فرزندان آدم و حوا (عليهما السلام) هستند.
يك دليل بر اين مدعا آن است كه قرآن كريم از سويي خود را هدايتگر همهٴ عالميان و بيم دهندهٴ تمامي بشر، معرفي ميكند: ﴿هديً للنّاس﴾[1] و ﴿نذيراً للبشر﴾[1] و از سوي ديگر همين بشر را فرزندان آدم ميخواند و با تعبير: ﴿يا بني آدم﴾[2] مورد خطاب قرار ميدهد. پس بشرِ مخاطب قرآن، همگي فرزندان آدم اند؛ زيرا اگر بخشي از آنها ريشه در غير آدم و حوا داشتند، صحيح نبود كه قرآن كريم همه را بنيآدم بخواند.
ممكن است گفته شود كه قرآن از باب تغليب و برتري بخشيدن به فرزندان آدم، همه را با اين عنوان خطاب كرده و يا چون همهٴ انسان ها (چه فرزندان آدم و چه غير آنها) در تكليف، مشترك هستند، از آنان با تعبيري يكسان، ياد شده است.
امّا صرف «تغليب در خطاب» يا «اشتراك در تكليف»، به استدلال فوق زيان نميرساند؛ چون هر دو نيازمند دليلي مستقل بر اثبات وجود نسلي ديگر است كه آنها فعلا ًيا در عصر نزول وحي، موجود بوده اند و چنين دليلي وجود ندارد؛ زيرا صرف امكان تكامل دارويني و يا حتي فعليّتِ آن نميتواند دوام و عدم انقراض انسان هاي تكامل يافته از ميمون را اثبات كند و آنچه از ظاهر قرآن بر ميآيد اين است كه تمام انسان هاي كنوني، فرزندان آدم اند.
[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.
[1] ـ سورهٴ مدّثّر، آيهٴ 36.
[2] ـ سورهٴ اعراف، آيات 26 و 27 و 31 و 35؛ سورهٴ يس ، آيهٴ 60.