loading...
مسجود ملائکه
محمدحسین اقراری بازدید : 121 جمعه 1392/08/17 نظرات (1)

ایجاد علمی و عینی انسان

 

خداي سبحان، طي مراحلي آفرينش انسان و رابطه او با مبداء فاعلي خويش را در قرآن كريم، بيان مي‏كند.
در يك مرحله مي‏فرمايد: انسان، قبلاً «چيزي نبود». در مرحله دوم مي‏فرمايد: «چيز قابل ذكري نبود». در مرحله سوم از «علم سابق انسان» به چيزي نبودن يا ناچيز بودن خود، خبر مي‏دهد. در مرحله هاي چهارم و پنجم نيز از «فراموشي انسان»، نسبت به اين حقيقت و «امكان ياد آوري آن» سخن مي‏گويد.

 

در بخش اول، اين حقيقت (عدم سابق) را گاهي با پيامبري در ميان مي‏گذارد و گاه به همه انسان ها گوشزد مي‏كند.
زكرياي پيامبر (عليه السلام) در اوج پيري و به تعبير خودش «سست استخواني و سپيد مويي»، عرضه داشت: ﴿ربِّ إنّي وهن العظم منّي واشتعل الرَّأس شيباً﴾[1] و از خداوند طلب فرزند نمود: ﴿...فهب لي من لدنك وليّاً ٭ يرثني... ﴾[2] و آنگاه كه خواسته اش مورد پذيرش حق واقع شد، با تعجّب پرسيد: چگونه صاحب فرزندي خواهم شد با اين كه از شدت پيري، فرتوت گشته ام و همسرم نيز از جواني (چه رسد به دوران پيري) نازا بود: ﴿قال ربِّ أنّي يكون لي غلامٌ و كانت امرأتي عاقراً وقد بلغت من الكبر عتيّاً﴾[3].
قرآن در پاسخ او به سهولتِ اين كار براي خداوند، اشاره كرده و چنين مي‏فرمايد: ﴿قال كذلك قال ربّك هو عليَّ هيّنٌ وقد خلقتك من قبل ولم تك شيئاً﴾[4] يعني پيش از اين خودت را نيز آفريديم در حالي كه «تو اصلاً چيزي نبودي».
همين حقيقت را با تمامي انسان ها در ميان مي‏گذارد و آن جا كه درباره معاد و با ابراز شگفتي و ترديد مي‏گويند: چگونه پس از مرگ و نابودي، دوباره زنده مي‏شويم: ﴿ويقول الإنسان أإذا مامتّ لسوف أخرج حيّا﴾[5] در پاسخ مي‏فرمايد: آيا انسان به ياد نمي‏آورد زماني را كه اصلاً چيزي به حساب نمي‏آمد و از شرايط پس از مرگ، بسي فرومايه تر و ضعيف تر بود؛ زيرا نه روحي داشت و نه بدني و نه پيوند بين روح و بدن ونه اجزاي پراكنده و خاك شدهٴ بدن و با اين حال، او را آفريديم: ﴿أولا يذكر الإنسان أنّا خلقناه من قبل ولم يك شيئاً﴾[6].
خلاصهٴ مرحلهٴ اول تبديل «ليس تامّه» به «كان تامّه» است كه خدا به عنوان ابداع و انشاء، چيزي را «لا مِنْ شَيْ‏ء» بيافريند نه «من لا شي‏ء» و فرق دقيق اين دو تعبير در ثناياي بحث روشن مي‏گردد.
در بخش دوم، قرآن كريم از « شيئيّت غير مذكور انسان»، سخن مي‏گويد و چنين مي‏فرمايد: ﴿هل أتي علي الإنسان حين من الدّهر لم يكن شيئا مذكوراً﴾[7]. يعني دوراني بر انسان گذشت كه «چيز قابل ذكري» نبود. پس سخن از اين نيست كه انسان اصلاً چيزي نبود. بلكه كلام در اين است كه چيزي بود، امّا نامور، نامدار، صاحب نام و... نبود. خلاصهٴ مرحله دوم تبديل «ليس ناقصه» به «كان ناقصه» است.
از جمع اين چند آيه كه به منظور تبيين تطورّات آفرينش بشر نازل شده است، سه مرحله براي انسان، استنباط مي‏شود: يكي مرحله اي كه انسان اصلاً شي‏ء نبود. دوم مرحله اي كه وي شي‏ء بود اما نامور نبود. سوم مرحله اي كه شيئيت قابل ذكر، پيدا كرد.
نكتهٴ بسيار مهّم كه با دو مرحلهٴ بعد در ارتباط است اين كه خداوند به فراموشي انسان، اشاره مي‏كند و او را به تذكّر و يادآوري (نه به علم ابتدايي) فرا مي‏خواند. يعني سخن از اين نيست كه آيا انسان «نمي‏داند» كه چيزي نبود. بلكه مي‏فرمايد: آيا انسان، اين حقيقت را به ياد نمي‏آورد؟
فرق علم ابتدايي و تذكّر اين است كه علم، ادراك ابتدايي انسان از چيزي است كه باعث مي‏شود آنچه را قبلاً نمي‏دانست، اكنون بداند. امّا تذكّر، چنين نيست. بلكه در آن سه ركن، ملحوظ و مجتمع است: دانستن قبلي، از ياد بردن ميانه اي و ياد آوري دوباره و پاياني.
با توجه به اين مطلب، وقتي خداوند مي‏فرمايد: «آيا انسان به ياد نمي‏آورد كه قبلاً چيزي نبود» و از طرفي قرآن كريم را «تذكره» مي‏نامد، كه: ﴿إنّ هذه تذكرة... ﴾[8] و پيامبرش را «تذكّر دهنده» و يادآورنده، مي‏خواند و مي‏فرمايد: ﴿فذكّر إنّما أنت مذكّر﴾[9]، معلوم مي‏شود كه همهٴ انسان ها با تعليم الهي، اين علم را پيش از اين به دست آورده اند. بايد ديد چه زماني يا چه مرحلهٴ وجودي بود كه انسان در عين اينكه نبود، علم به هيچ نبودن و عدم شيئيتِ خويش، داشت. آيا در آن وقتي كه معدوم محض بود، چنين علمي داشت؟ اين سخن، امكان عقلي ندارد؛ زيرا ثبوت محمول براي موضوع، فرع وجود آن موضوع است و شي‏ء معدوم براي خود ثابت نيست چه رسد به اينكه چيزي براي او ثابت باشد.
پاسخ سؤال اين است كه پيش از وجود خارجي، همه ما در علم خداوند، موجود و به صورت «وجود علمي»، معلوم حق (تبارك و تعالي) بوديم و در پي ارادهٴ او و فرمان «كن»، از علم به عين آمديم و وجود خارجي يافتيم، كه: ﴿إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون﴾[10].
كاملاً روشن است كه هر چيزي مورد خطاب خدا واقع شود و فرمان «كُن» را از خالق هستي دريافت كند، نمي تواند معدوم محض باشد؛ زيرا معدوم محض، قابل خطاب نيست. پس ما گرچه در خارج نبوديم، اما در علم حق وجود داشتيم.
از طرفي آن وجود علمي ما به دليل تجرّد، همواره با علم، همراه است. بنابراين، ثابت مي‏شود كه ما پيش از وجود خارجي و آمدن به اين دنيا وجود علمي داشتيم، اوّلا و وجود علمي مجرد است، ثانياً و هر مجرّدي نسبت به خود عالم است، ثالثاً. پس ما قبلاً علم به شيئيّت علمي و لا شيئيّت عيني خويش داشته ايم.
لازم است‏عنايت شود كه گر چه اشيا در علم‏خداوند وجود علمي داشته اند، ليكن عناوين واسامي مخصوص آنها به نحو حمل شايع، بر هيچ يك صادق‏نبوده است.
از اين سخن قرآن كه مي‏فرمايد: «مگر يادتان نيست»، معلوم مي‏شود كه آن علم سابق به نحوي به فراموشي گراييده است و اگر ما غبار غفلت را بزداييم، به يادمان خواهد آمد كه خداوند در زماني يا در مرحلهٴ خاصي از وجود با ما سخن گفت و به ما چنين آموخت كه چيزي نبوديم و او ما را آفريد و از «علم» به «عين» آورد.
البته بايد توجه داشت كه تنزّل انسان از نشئهٴ علم حق به عين و خارج به نحو تجلّي است (و نه تجافي). يعني بي‏آنكه نشئهٴ علم خداوند از وجود انسان، خالي شود، آدمي به عالم خارج مي‏آيد و پس از آمدن به خارج، وجود علمي او همچنان در مرحله علم الهي محفوظ مي‏ماند. چنانكه علم با تعليم استاد به شاگرد منتقل مي‏شود، اما نه به نحو تجافي و ترك قلب استاد و ورود به سينهٴ شاگرد، بلكه به حفظ در هر دو ظرف. (تنزّل به نحو تجافي، مانند بارش باران است كه طي آن آب، جايگاه خود را رها كرده و به جاي ديگر، تنزّل مي‏نمايد).
پس اگر چه ما در خارج، وجود يافتيم، اما در مرحله علمِ حق نيز موجود بوده و هستيم و بين اين دو نشئهٴ وجودي، همواره ارتباط تكويني برقرار است و در صورتي كه ما به كندوكاو دروني خود بپردازيم و آن را غبارروبي كنيم، مي‏توانيم با آن وجود علميِ خود كه مرحلهٴ عالي ماست، مرتبط شويم و آنچه را فراموش كرده ايم،به ياد آوريم.
براي تفصيل و تحقيق بيشتر در اين زمينه، مناسب است كه به تفسير تسنيم، مراجعه شود[11].

 

 

[1] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 4.
[2] ـ سورهٴ مريم آيهٴ 5 ـ 6.
[3] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 8.
[4] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 9.
[5] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 66.
[6] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 67.
[7] ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 1.
[8] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 19؛ سورهٴ انسان، آيهٴ 29.
[9] ـ سورهٴ غاشيه، آيهٴ 21.
[10] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[11] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 172.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط راهب در تاریخ 1392/10/25 و 9:42 دقیقه ارسال شده است

سلام وبلاگ خوبی داری


کد امنیتی رفرش
درباره ما
و الله انسان را خلق کرد و خوب و بد او را به ضمیر او آموزش داد پس زندگی او را برای مرگش و مرگش را شروع زندگی دیگر قرار داد.زندگی انسان را در این عالم کوتاه قرار داد و قرآن را برای هدایتش فرستاد و به انسان فرمود عالم را برای بازی و بازییچه خلق نکرده پس از او خواست آنرا به بازی و بازیچه نگیرد و زندگی اصلی او را در عالمی دیگر قرار داد، پس آن انسانی که فهمید آهنگ خدا کرده و خداوند نیز متقابلا انسان را بسوی خود هدایت کرد تا جائی که بنده عاشق خدا شد و خدا بر بنده عشقورزید . چنین بنده ای به غیر خدا راضی نمیشود و نهایت آرزویش غیر خدا نیست. پس از عظمتت مقام خدای خویش در خوف است و به رحمت و مغفرت خدای خود امیدوار است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون راجب وبلاگمون چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 89
  • کل نظرات : 28
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 188
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 305
  • بازدید ماه : 484
  • بازدید سال : 2,981
  • بازدید کلی : 92,094
  • کدهای اختصاصی
    پیج رنک گوگل تحلیل آمار سایت و وبلاگ SEO Reports for masjood.rozblog.com
    CoolSocial.net masjood.rozblog.com CoolSocial.net Badge
    masjood.rozblog.com Alexa/PageRank masjood.rozblog.com Real PR