قرآن کریم بـاپرداختن به هر دو جنبه ی انسان، از طبیعت او به اجمال سخن می گوید و می گذرد. اما بربحث های معنوی وفضیلت ها ورذیلت های اخلاقی و تجسم اعمال و بسیاری از حقیقت های دور از دسترس علوم بشری، تکیه و تأکید فراوان دارد. تطور از جماد و نبات و حیوان به انسان وفراتر از آن، تصویری برگرفته از همین بحث های روحانی و معنوی انسان در قرآن است که چگونه موجودی با پشت سرگذاشتن این مرحله ها به مقام "خلیفة اللهی " بار می یابد. البته در هر مرحله، گروهی از پای افتاده و زمین گیر می شوند. جوانی که تنها در پی خوب خوردن و رشدکردن و زیبا پوشیدن است و با احساس و عاطفه و مسئولیت، سروکاری ندارد، در مرحله ی نباتی جامانده و به واقع، گیاه خوبی است؛ زیرا یک درخت خوب و سالم نیز دارای جذب خوب و رشد خوب و پوشش زیباست و سهمی از عاطفه ها و مسئولیت ها ندارد. اگر از این مرحله به سلامت گذشت و پست و مقام و عاطفه و احساس و وفاداری و مسئولیت و امانت برای او مطرح شد، تازه به مرتبه ی حیوانی پاگذاشته است؛ چون این امور در حیات حیوانی کاملا مشهود است. زندگی زنبور عسل و مورچه و موریانه، مسئولیت پذیری و نظم زیبای زندگی در یک حیات دسته جمعی را به خوبی نشان می دهد.
مرغ خانگی آنگاه که مادر می شود، نسبت به جوجه هایش احساس مسئولیت و از آنها حفاظت و حمایت می کند. سگ شکاری نیز کبک صید شده ی صاحبش را از فاصله ای دور، برمی گیرد و با این که خود، گرسنه است و شکار هم لذیذ، اما با وفاداری و امانت، آن را به صاحب خود می رساند. اگر کسی این اندازه احساس مسئولیت و امانت داری نداشته باشد، مسلما از حیوان، پست تر است و قرآن نیز درباره ی او چنین سخنی دارد که: "أولئک کالأنعام بل هم أضل" سوره ی اعراف، آیه ی 179، و اگر تا این حد، مسئول و امین باشد، تازه حیوان خوب و تربیت شده ای است؛ زیرا بسیاری هستند که گرچه بی اعتقاد به خدا و قیامت، اما امین اند و مسئولیت پذیر. اگر کسی از این مرحله هم گذشت و لذت های حیوانی را پشت سرانداخت، به مقام انسانی وارد می شود و ویژگی برجسته ی او در این مقام، کرامت است، که: "و لقد کرمنا بنی ادم". پس در قرآن کریم، دو جنبه ی طبیعی و فراطبیعی انسان، تشریح شده است. اما نه به این معنا که انسان، دارای دو حقیقت همسان و مساوی است. بلکه براساس روایت هایی که اصل انسان را جان او می داند که: "أصل الإنسان لبه"، انسان، تنها یک حقیقت دارد و این حقیقت یگانه، دارای یک اصل و یک فرع است. اصل او روح الهی و فرع او که همواره پیرو آن اصل است، بدن اوست. هر اندازه که قوت روح، بالا باشد، بدن نیز قوی و از خستگی ودرماندگی به دور است. در سخنان امام صادق (علیه السلام) آمده است که هیچ بدنی در برابر نیت قوی، دچار ضعف و سستی نمی شود: "ما ضعف بدن عما قویت علیه النیة"؛ چون بدن، اصل نیست که از خود خواسته ای اصیل داشته باشد. بلکه تابع روح است و هر چه از آن اصل فرمان رسد، پیروی می کند.